...حتا شکوفه ای را زین باد پس گرفتن غنیمتی است...

Jan 23, 2010

مترسک تنها

!گندم گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند
.من تشنه دوستی پرنده ای بودم که سهمش از من گرسنگی بود

Jan 16, 2010

بن بست

دهانت را مي‌بويند
مبادا که گفته باشي دوستت مي‌دارم
دلت را مي‌بويند
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
و عشق را
کنار ِ تيرک ِ راه‌بند
تازيانه مي‌زنند
عشق را در پستوی خانه نهان بايد کرد
در اين بُن‌بست ِ کج‌وپيچ ِ سرما
آتش را
به سوخت‌بار ِ سرود و شعر
فروزان مي‌دارند
به انديشيدن خطر مکن
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
آن که بر در مي‌کوبد شباهنگام
به کُشتن ِ چراغ آمده است
نور را در پستوی خانه نهان بايد کرد
آنک قصابان‌اند 
بر گذرگاه‌ها مستقر
با کُنده و ساتوری خون‌آلود
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
و تبسم را بر لب‌ها جراحي مي‌کنند
و ترانه را بر دهان
شوق را در پستوی خانه نهان بايد کرد
کباب ِ قناری
بر آتش ِ سوسن و ياس
روزگار ِ غريبي‌ست، نازنين
ابليس ِ پيروزْمست
سور ِ عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان بايد کرد
شاملو

Jan 13, 2010

دریغ

!دریغا فرهاد

که در بازار
به چهار سکه مسین
سودایش می کنند و
در غرفه، شاه و شیرین
با پوزخندی از خنجر
تماشایش می کنند
!ساده دلا ! فرهادا
منزوی                                             

Jan 10, 2010

مادر

مرا به عاطفتی گرم و خوش پناهی نیست مگر رو سوی تو آورم
مــــادر

Jan 9, 2010

غم نان

از دست های تو
کودکان توامان آغوش خویش
...سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد

وسوسه

وقتی
با میوه رسیدهء لب هایت
پرهیزم را به وسوسه می گیری
من فکر میکنم پدرم حق داشت
که میوه حرام
همیشه
شیرین تر است؟
منزوی

بهار

یخ
آب می شود در روح من
 در اندیشه هایم
 بهار
 حضور توست
      بودن توست            
تقدیم به بهار زندگانیم

به همین سادگی

به همان سادگی
که کلاغ سالخورده
با نخستین سوت قطار
سقف واکن متروک راترک می گوید
دل، دیگر در جای خود نیست
به همین سادگی!
حسین منزوی

Jan 7, 2010

مادرم زمین

تا حالا رو به زمین دراز کشیدی
توی یه باغ یا لب ساحل یا توی صحرا روی خاک
با این حس که آغوش گرم مادرت رو داری لمس می کنی؟

Music




همان لحظه ای که سعی می کنی در مورد قطعه ای از موسیقی حرف بزنی، حس آن را از دست می دهی


به جای گوش با قلبت بشنو

زندگی

زندگی مثل فیلمیه که انگار به همش بادقت نگاه نکردیم

Jan 6, 2010

شاملو


آنکه می گوید دوستت می دارم دل اندهگین شبیست که مهتابش را می جوید

ای کاش عشق را زبان سخن بود


تقدیم به دوست خوبم وحید